خلاصه داستان : تو این دوره زمونه که رفاقت ها نم کشیده ، داشتن یه دل بی غل و غش نعمت بزرگیه . حالا که دنبالشی ، چشم دلتو بازکن تا یه رفیق پاک و ساده پیدا کنی . هنوز هم میشه یه “رفیق فابریک” داشت .
خلاصه داستان : یک مرد تا چشم خود را باز میکند متوجه می شود درون یک دره با ماشین سقوط کرده است و او زحمی شده است و بی انرژی تلاش میکند که خود را از انجا نجات دهد و میخواهد سعی کند بفهمد چه اتقاقی برای او افتاده است و …